تابستان بود و در پارک تعداد کلاغ‌ها از آدم‌ها بیشتر. 

باد گرمی می‌آمد و روسری آبی کمرنگم را بازی میداد. همه چیز   آنقدر در نظر نزدیک می‌آمد که گویی دراز کردن دستمان کافیست برای قاپیدن رویاها. 

عکس آن روز را در آلبوم دارم، چیری که فرق کرده نه منم، نه تو نه شوق رویاهای بزرگی که قلبمان را از خواستن مچاله میکند، چیزی که عوض شده سنِ چشمانمان است.  از گذراندن واحدهایی سخت که خلاصه‌اش شده "عنوان"


چیزی،حرفی،رازی،سخنی شاید سربسته از چراغی شکسته‌ی هزار پاییز بی پایان

دعا برای ربوده‌شدگان

جادوی آدمها و مناسبات تکراریشان

  ,دراز ,قاپیدن ,رویاها ,می‌آمد ,خشت ,قاپیدن رویاها ,دراز کردن ,برای قاپیدن ,مچاله میکند، ,از خواستن ,برای قاپیدن رویاها

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مستر مووی یک دانشجوی پزشکی فروشگاه گوشی های چینی Attraction مستر روبل لیزر موهای زائد به نام زن ثبت شرکت در چین دعوت کتاب و سنت نیم نوشته